تا از یادم نبری (از مجموعه والس حشرات)

ساخت وبلاگ
معرفی کتاب  نام کتاب: "عشق طعم بستنی های مرا دزدیده است"شاعر: راشین گوهرشاهیقالبهای شعری: غزل و سپید تعداد صفحات:112انتشارات شاعران پارسی زبان سال:1398  تا از یادم نبری (از مجموعه والس حشرات)...ادامه مطلب
ما را در سایت تا از یادم نبری (از مجموعه والس حشرات) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ghaiegh بازدید : 84 تاريخ : چهارشنبه 30 بهمن 1398 ساعت: 2:41

آدم باشیم وقتی پرنده ای برای دلش می خواند، آدم باشیم آدم باشیم و بشنویم وقتی پروانه ای در برابر چشمهای ما رقصش را به رایگان می فروشد، آدم باشیم آدم باشیم و تحسین کنیم وقتی که چشمه ای می جوشد، یا یک ما تا از یادم نبری (از مجموعه والس حشرات)...ادامه مطلب
ما را در سایت تا از یادم نبری (از مجموعه والس حشرات) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ghaiegh بازدید : 76 تاريخ : يکشنبه 31 تير 1397 ساعت: 15:44

کتاب راع: پدرم غول بزرگی بود که مرا روی شانه خود می نشاند تا از جوی ها و از سنگلاخها بگذرم مادرم الهه ی گریانی بود که زمین را نمی شناخت و خانه اش را دوست نداشت او را به معجزه هایی توی قابلمه های روحی می شناختم! و حیرت می کردم که چگونه اشیا و دانه های بی جان را در دیگ می انداخت و غذاهایی دیوانه کننده می پخت! خانه ی ما یک قلعه بود! پر از لشگر مورچه ها و بالگردهای سنجاقک و موشکهای ملخ گاهی به جمع هوانیروز و ارتش دریایی اش پروانه ها و زنبورها و چرخ ریسکها هم اضافه می شدند! و من در اقیانوسی به بزرگی یک حوض ناوگان چوبی دست سازم را می راندم که از یک تکه چوب و برگی سبز ساخته بودمش! به خدا نمی دانم چه شد! که کم کم آن غول بزرگ و آن الهه ی گریان در برابر چشمانم محو شدند! من بزرگ شده بودم و راز معجزه های مادر کشف شده بود و برای گذشتن از جویها و سنگلاخ ها نیازی به شانه های پدر نبود! من قلمروی فرمانروایی ام را ترک کردم! و گذاشتم اقیانوس آرام کودکی ام خشک شود و الهه ی گریان به آسمانها پرواز کند و غول بزرگ دندانهایش یکی یکی بیفتد! من دیگر نه قلعه ای دارم نه غول بزرگی نه الهه ای... حالا خودم یک غول بزرگم و الهه ی گریانی که از بهشت رانده شده ام تا در زمینی که نمی شناسم معجزه گر باشم و دربان قلعه ی کودکانی باشم که در قابلمه های تفلون نچسبم هر روز معجزه ای تازه می خواهند! #راشین_گوهرشاهی T.me/ketabera تا از یادم نبری (از مجموعه والس حشرات)...ادامه مطلب
ما را در سایت تا از یادم نبری (از مجموعه والس حشرات) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ghaiegh بازدید : 72 تاريخ : پنجشنبه 30 آذر 1396 ساعت: 9:15

 
من در کنار تو ام
 
 و عشق تو را در بر خواهد فشرد
آمین!
 
 
راشین گوهرشاهی
تا از یادم نبری (از مجموعه والس حشرات)...
ما را در سایت تا از یادم نبری (از مجموعه والس حشرات) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ghaiegh بازدید : 139 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت: 2:21

  فرزندم به تو خواهم گفت؛ رازهای بسیاری را   از بودن و نبودن از ماندن و نماندن فلسفه پرواز و خیمه گاهی که بشر در مرداب وهم می افکند   تو سرای باقی را می شناسی از سرچشمه ای که آمده ایم و بدانجایی که می رویم   پروردگار جهان تو را برکت دهد خدای تو خدای منست و غصه ی تو نیمی از قصه ی من استاد تو در وجود الهی توست نزدیک تر از رگ گردن به تو!   بگذار بگویم درآن هنگام که مرا فرا می خوانی من نیز تو را می خوانم ولیکن وعده دیدار ما رستاخیز بشریت است روزی که پرده ها برچیده شود و بشر بداند که جز شعاعی الهی نیست نه اینجا که گذرگاهیست نه  این سرای فانی که  سراب رنج گرانیست که در آن کالبدها شهامت دیدار حقیقت را ندارند و جز اوهام، در خود نمی پرورند   بگذار بگویم که نیستم مگر در تو زمانی که مرا فرا می خوانی و می پنداری که سخنانت را نشنیده ام؛ من فراروی تو ایستاده ام زمانی که با قهر و دل آزردگی از نادیدنم پریشانی  استاد تو در جان توست شناور در سکوتی که باید آن را بیابی تاحکمت را از طریق انواری الهی و تشعشعاتی از جنس انوار مقدس عشق برجانت بتابد آنزمان که در سکوت تسلیم تقدسی الهی هستی.. پس از آن پیش برو زندگی کن گامهایت را بشمار و مادامی که گامهایت را می شماری محراب جانت را بنگر گر نظاره ای طلبی من در شکاف  وهم هایت ایستاده ام روزنه ای میان خیالاتت که سرشار از سکوت و تسلیم محض است در برابر ربوبیت دوست ب تا از یادم نبری (از مجموعه والس حشرات)...ادامه مطلب
ما را در سایت تا از یادم نبری (از مجموعه والس حشرات) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ghaiegh بازدید : 89 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت: 2:21

آه! از چشم تو که ما را ز دنیا سیر کرد نسخه ی افسردگی را بر دلم تقریر کرد   آن اوایل چشمهایت مهربانتر می نمود بعدها آهنگ احساست کمی تغییر کرد   آنهمه زخم زبان، طعنه... سکوت بی دلیل این حکایتها مرا فصل جوانی، پیر کرد   سردی یک زندگی بیگانگی می آورد این شرایط بر دل من هم کمی تاثیر کرد   پیش خود پنداشتم شاید مقصر نیستی زندگی را می شود با بودنت تعمیر کرد   این نشانی ها که در خواب از تو می دیدم چه بود؟ تا از یادم نبری (از مجموعه والس حشرات)...ادامه مطلب
ما را در سایت تا از یادم نبری (از مجموعه والس حشرات) دنبال می کنید

برچسب : بیگانگی, نویسنده : ghaiegh بازدید : 86 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 5:37

    یک غزل فاصله تا...لیلی لبخندش بود همه ی شهر پر از سیب دماوندش بود...   چشم خاکستری ماه نمی دید از دور شاعر کوچه ی ما مثل و  همانندش بود   باد می آمد و با زمزمه در گوشش گفت همه جا  صحبت احساس برومندش بود   چشم هر آینه ای دور سرش می چرخید دل هر لاله رخی دانه ی اسپندش بود   همه ی کوچه پر از خواهش زود آمدنش همه ی شهر پر از حسرت پیوندش بود...   بارها شد که به لبخند، مرا می فهماند دوری از حلقه ی عشا تا از یادم نبری (از مجموعه والس حشرات)...ادامه مطلب
ما را در سایت تا از یادم نبری (از مجموعه والس حشرات) دنبال می کنید

برچسب : لیلی,لبخند, نویسنده : ghaiegh بازدید : 85 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 5:37

  باز تنها می پری درکوچ تابستانی ات قلب من جامانده در جیب چپ بارانی ات! سعی کن ماقبل رفتن شهر را ویران کنی تا نباشم سد راه فکر آبادانی ات رفته ایم و می رویم و می روند و رفته اند مهرهای در بدر از خاطر آبانی ات نغمه های عشق و مستی  در وداعی سنتی شور خرداد تو می آید به عطر افشانی ات جمع کن!.. تردید اسفندی مگر گل می دهی؟ وقت رفتن از خیال قالی ایرانی ات؟ حرف رفتن می زنی تا عشق را ویران کنی باز طوفانی تا از یادم نبری (از مجموعه والس حشرات)...ادامه مطلب
ما را در سایت تا از یادم نبری (از مجموعه والس حشرات) دنبال می کنید

برچسب : تابستانی, نویسنده : ghaiegh بازدید : 87 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 5:37

  صورتم درد می کند. می خواهم صورتم را بردارم و بیندازم دور، و قایق روحم را بسپارم به دریا بسپارم به آب. می خواهم از صندوق چشمهایم کرجی بسازم و بر روی بادکش بینی ام لانه ی لک لک و دهانم ابو عطا بخواند  در باد و گونه هایم گل کند در بهانه ی آفتاب و تو باغبان شوی بر گلزار گونه هایم و لک لک شوی بر فراز ب تا از یادم نبری (از مجموعه والس حشرات)...ادامه مطلب
ما را در سایت تا از یادم نبری (از مجموعه والس حشرات) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ghaiegh بازدید : 73 تاريخ : سه شنبه 13 تير 1396 ساعت: 12:28

   هرگز بلد نیستمچشمهایم را بگذارم روی همو تو را خواب نبینم تو سکنات خواب مرابه اندام خیالت دوخته ای و چنان موج در موجدر دریای انکارم می جوشیکه توان گم شدنم نیست تا در دریای خیالت غرق شوم،مرغان دریایی فریادم می کنند و خورشید بزرگوارحکم گردابت را صادر میکند آنوقتتا تپه ها و ماهورها بر گرداب مردابی ام تا از یادم نبری (از مجموعه والس حشرات)...ادامه مطلب
ما را در سایت تا از یادم نبری (از مجموعه والس حشرات) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ghaiegh بازدید : 124 تاريخ : سه شنبه 13 تير 1396 ساعت: 12:28