کتاب راع:
پدرم
غول بزرگی بود
که مرا روی شانه خود می نشاند
تا از جوی ها و از سنگلاخها بگذرم
مادرم
الهه ی
گریانی بود
که زمین را نمی شناخت
و خانه اش را دوست نداشت
او را
به معجزه هایی توی قابلمه های روحی
می شناختم!
و حیرت می کردم که چگونه
اشیا و دانه های بی جان را
در دیگ می انداخت
و غذاهایی دیوانه کننده می پخت!
خانه ی ما
یک قلعه بود!
پر از لشگر مورچه ها و بالگردهای سنجاقک و موشکهای ملخ
گاهی به جمع هوانیروز و ارتش دریایی اش
پروانه ها و زنبورها و چرخ ریسکها هم
اضافه می شدند!
و من در اقیانوسی به بزرگی یک حوض
ناوگان چوبی دست سازم را می راندم
که از یک تکه چوب و برگی سبز
ساخته بودمش!
به خدا نمی دانم چه شد!
که کم کم آن غول بزرگ و آن الهه ی گریان
در برابر چشمانم محو شدند!
من بزرگ شده بودم و
راز معجزه های مادر
کشف شده بود
و برای گذشتن از جویها و سنگلاخ ها
نیازی به شانه های پدر نبود!
من قلمروی فرمانروایی ام را ترک کردم!
و گذاشتم اقیانوس آرام کودکی ام خشک شود
و الهه ی گریان به آسمانها پرواز کند
و غول بزرگ
دندانهایش یکی یکی بیفتد!
من دیگر نه قلعه ای دارم نه غول بزرگی نه الهه ای...
حالا خودم یک غول بزرگم و الهه ی گریانی
که از بهشت رانده شده ام
تا در زمینی که نمی شناسم
معجزه گر باشم
و دربان قلعه ی کودکانی باشم
که در قابلمه های تفلون نچسبم
هر روز معجزه ای تازه می خواهند!
#راشین_گوهرشاهی
T.me/ketabera تا از یادم نبری (از مجموعه والس حشرات)...
ادامه مطلبما را در سایت تا از یادم نبری (از مجموعه والس حشرات) دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : ghaiegh بازدید : 72 تاريخ : پنجشنبه 30 آذر 1396 ساعت: 9:15